به نام خالق گرانی!

به نام خالق گرانی! به گزارش رصد کالا، جوان نوشت: «به نام خالق گرانی! مشتری گرامی! به دلیل نوسانات بازار قیمتها لحظه ای است. لطفاً سؤال نفرمایید. ما هم خسته ایم.» این عبارتی است که روی شیشه یک فروشگاه لوازم یدکی خودنمایی می کند و من حیران قیمتی هستم که پرسیده ام؛ حسگر اکسیژن، یک میلیون و۷۰۰هزار تومان.


اعداد با تحکم و فشار در ذهنم رژه می روند و علامت های سؤال پشت سر هم ردیف می شود، اما حق پرسیدن نداری، چون فروشنده یک قدم جلوتر از شماست و مثل یک سناریوی ازپیش نوشته شده رفتار تو را پیشبینی کرده است: لطفاً سؤال نفرمایید، ما هم خسته ایم. امکان دارد بروی تعمیرگاه و برگردی و فروشنده قیمت جدیدی اعلام نماید، اما نمی توانی بگویی چرا؟ چون فروشنده روی کاغذی که به شیشه چسبانده با تو اتمام حجت کرده است: قیمتها لحظه ای است. مثل اینست که وظایف و عکس العمل های تو را از پیش قالب گیری کرده اند، فقط حق داری حواست را توأمان به لحظه ای بودن قیمتها و خستگی روانی فروشنده بدهی، همین و نه بیشتر. مثل مجسمه بی حرکت روبه روی پیشخوان فروشگاه ایستاده ام، یک میلیون و۷۰۰هزار تومان برای یک قطعه کوچک خودرو، یک ششم حقوق و مزایای ماهانه یک روزنامه نگار، ترجیح می دهم چراغ چک موتور روشن باشد، ترجیح می دهم احتراق سوخت ناقص باشد و ماشین دل دل کند، دست خالی از فروشگاه بیرون می آیم. کسانی که شرایط زندگی شان با ما متفاوت می باشد، از پشت شیشه ای ضخیم به مشکلات ما نگاه می کنند، این ربطی به خوب و بد بودن آدم ها ندارد. موقعیت ها و جایگاه ها، نوع واکنش های ما را از همدیگر جدا می کند، ازاین رو ما احتمالا فقط زمانی می توانیم به مفهوم واقعی کلمه با همدیگر همدلی نماییم که شرایط زندگی مان با همدیگر مشابه باشد یا دست کم فاصله بسیاری نداشته باشد. من وقتی در برج های مرتفع زندگی می کنم، خواه ناخواه از بالا به پایین به ساختمان های کم ارتفاع دور و برم نگاه خواهم کرد، این امر گریزناپذیر است و راه دیگری وجود ندارد، مگر این که موقعیت خویش را تغییر دهم. وقتی حقوق و مزایای یک مقام مسئول ۱۰ برابر دریافتی یک شهروند عادی باشد، تحکم و فشاری که قیمت یک قطعه یدکی در ذهن آن شهروند دارد در ذهن او نخواهد داشت، چون قیمت آن قطعه در بزرگی حقوق و مزایای آن مسئول، پنهان است و خواه ناخواه به مشکلات آن شهروند از پشت شیشه نگریسته خواهد شد و به تبع آن موقعیت های دشوار که روان و جسم افراد عادی جامعه را می فرساید، برای آن مسئول به شکل اعداد بی روح درخواهد آمد. امکان دارد یک مقام مسئول بگوید: تورم سالانه مسکن ۱۰۰درصد است، اما آیا او این فاجعه را با گوشت و پوست لمس کرده است؟ آیا فشار وحشتناک و فرسایشی که مستأجران بخصوص در پنج سال گذشته متحمل شده اند، به سیستم عصبی او حمله کرده است؟ مثل اینست که آدم به شیری وحشی نگاه می کند، اما از پشت شیشه، یعنی می داند آن شیر قرار نیست به او صدمه ای برساند، ازاین رو می تواند با خیال راحت با رشد تورم، بیکاری، افت ارزش پول ملی، کوچک شدن اقتصاد کشور و نابودی بخش خصوصی عکس یادگاری بگیرد. گاهی این منطق در جامعه ما پررنگ می شود که زمان مقامات ارزشمندتر از آن است که صرف امور روزمره، ماندن در ترافیک، ایستادن در صف ها، دویدن دنبال مایحتاج زندگی و باز کردن گره های مختلف معیشتی شود، این منطق شاید از یک زاویه پذیرفتنی باشد که اگر مقامات درگیر فقری فرساینده باشند، نمی توانند روی مسائل کلان کشور متمرکز بمانند و مشکلات جامعه را حل و فصل کنند، اما از آن سو اگر این منطق به شکل افراطی و بی رویه- مثل سلول های
سرطانی- خویش را تکثیر کند، چه؟ به تدریج مسؤلان نسبت به دردهای جامعه بی حس و کرخت نخواهند شد؟ 2323


منبع:

1402/02/06
10:42:13
5.0 / 5
406
تگهای خبر: ارز , اقتصاد , بازار , تورم
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۲ بعلاوه ۱
رصدکالا
rasadkala.ir - حقوق مادی و معنوی سایت رصد كالا محفوظ است

رصد كالا

یافتن بهترین قیمت برای کالاها